2016/11/14

#1515

ذکر احوال شیخ سید ابراهیم نبوی مد زُل العالی!


آن سینه سوخته‌ی محافل ادبی، آن دوست پسر فاطی رجبی، آن بردارنده‌ی لقمه‌های وجبی، آن هرکه اصلاح شده را فدوی، از منتظران مریم رجوی،  طنز سیاسی را ابوی، سید ابراهیم نبوی، از نوادر روزگار خویش بود و در طنزیم بیان از همگان پیش بود و صورتش همش بی ریش بود و عاشق عبارت پیش پیش بود و مر خصمانش را (لعنت الله علیهم اجمعین) چونان جیش! (که به معنی ارتش و سپاه آمده بی‌ادب!)

روزی مریدی از پی او دوان می‌پدید. پس شیخ چون او دوان بدید درجا بگریخت. پرسیدند چرا؟ فرمود: من هروله می‌روم و او [به ادعای خویش] "در پی من" دوان، پس حتماً قصد زدن دارد! این حکایت سینه به سینه بگردید تا به اثنی العشر من حیث التعداد الواسطه به ما رسید که الآن گفتیم و هم حافظ آنرا به چهارده روایت، افزود و نقل است که بعد آن ترامپ آمد.

و در کتب متعددی هم از او یاد شده. از آن جمله است کتاب وزین "میزان الدوایر" (که با آن چرخ بالانس می‌کنند) در صفحة الاول من المجلد الآخر، به لوحی که از دیوار کنده‌اند نبشته: هو تلمیذ العکدمی فی شیراز یک وقتی و کل البلایاء الغیر الطبیعی یبدأ فی همانجا انشالله. که یعنی: ما با سینما مخالف نیستیم، با طیف شیراز ولی یه کمی.

هم در محکمه حضور فراوان داشت چونان که السید المرتضوی (مد شلاقه العالی) هر بامداد که عزم وی می‌کرد در دل می‌گفت: "اوه مای گاد، دیس ایز نبوی عه گین". (معنی: خدایا نکن با من اینجوری [که خدا ده دفعه پرسید: چه جوری؟]). و حضرتش از تنها مشایخ عالم است که توقیفات  فراوانش از توفیقات فراتر برفت. از آن جمله است جریدة التوس که هنوز السعید الطوسی کسی را تلاوت نمی‌فرمود و سایر الجرائد الکثیر الانقطاع.

چون آدینه می‌شد، حضرتش قبله به سمت ارومیه پهن می‌گسترید و زمزمه می‌فرمود:
شعر: قبله یعنی حلقه چشم مست حسنی

و هر بار که به خارجه می‌رفت، به گاه بازگشت از محبس دیدن می‌فرمود، چونان که فامیل، گاه ورا "محبسی" صدا می‌کردند. و به هر مراجعت از محبس به کتابت راست می‌شد که نقل است شمس الواعظین را همین بیچاره کرد. (که بعداً دیگرانی نیز همین را گفتند)

حکایت: هر نفسی که بیرون می‌دهد مفرح ذات است و چون می‌فرستد درون ممد حیات. پس در هر نفسی سه نعمت است که فعلاً دوتا بیشتر کشف نشده. 

شعر: اعملوا آل داود شکراً و قلیل من عبادی الشکور (در کپی پیست از نسخه اصلی اشتباهی خط بعدی سلکت شد!)

که اینک تولدش باشد که قدما آنرا "داورمذگان" نام نهادند و گویند که در عهد سبق این روز را با دود به هم علامت می‌دادند که یعنی: حالا نای نای نای!

تولدت مبارک داور خان، تولدت مبارک داور جان!